وصیتنامه شهید سید محمدعلی قادری
نــام :سیدمحمدعلی
نـام خـانوادگـی :قادری
نـام پـدر :سیدشعیب
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۵/۰۱/۱۵
تاریخ شهادت: ۶۱/۱۰/۲۲
تاریخ دفن: ۷۳/۴/۲
محل شهادت: فکه
مـحل تـولـد :کرج
وضـعیت تاهل :مجرد
وصیتنامه شهید بزرگوار سیدمحمدعلی قادری
ای امت مسلمان برای فرج امام زمان دعا کنید. برای رهبر کبیر انقلاب دعا کنید.
در نماز جمعه شرکت کنید. مساجد را خالی نگذارید که به گفته امام مساجد سنگر است.
خواهران حجاب خود را حفظ نمایید
امشب این شهید بزرگوار را یاد کردیم. باشد که ایشان نزد امام حسین علیه السلام مارا یاد کنند.
کرامات سید مرتضی میراحمدی قسمت ششم
در حدود ۵۰ سال پیش من و همسرم به همراه مادر خودم و مادر زن و پدر زنم در معیت سید مرتضی اورازانی عازم سفر زیارتی مشهد مقدس گشتیم و پس از یک هفته اقامت و زیارت آماده برگشتن شدیم.
در راه بازگشت در میانه های راه جهت صرف ناهار و ادای نماز در یک قهوه خانه بین راهی ایستادیم سید مرتضی مشغول نماز شد و ما هم به قهوه چی سفارش غذا دادیم پس از صرف غذا و نماز سید مرتضی از راننده ماشین سوال کرد که آقای راننده حدوداً چقدر توقف خواهیم داشت و راننده جواب داد نیم ساعت دیگر به راه می افتیم. سید مرتضی از ما جدا شد و در روی تختی که پشت قهوه خانه در زیر سایه یک درخت بود مشغول استراحت شد اما پس از لحظاتی راننده آماده حرکت شد و ما نیز فراموش کردیم که سید سوار ماشین شده است.
سید برای ما تعریف می کرد که در خواب خوشی فرو رفته بودم که ناگهان صدایی به من گفت سید بلند شو ماشین شما را افتاده و شما جا مانده اید و آن صدا سه بار تکرار شد. ناگهان از خواب پریدم و دیدم ماشین رفته و من جا مانده ام قهوه چی که مرا دید گفت:” بنده خدا سید اولاد پیغمبر پس کجا بودی ماشین شما ده دقیقه ای هست که حرکت کرده و حالا کیلومترها از این محل دور شده و من به او گفتم نگران نباش به کمک جدم به آنها میرسم و بعد پاشنه گیوه هایم را کشیدم و یک یا علی گفتم و به راه افتادم اما هرچه می رفتم جز جاده خالی و بیابان چیزی پیش روی من بود.
نزدیک به یک ساعتی بود که راه می رفتم و گاهی ماشین هایی از جاده می گذشتند تا اینکه ناگهان از دور ماشین خودمان را دیدم که توقف کرده وقتی جلو رسیدم دیدم ماشین خراب شده و راننده کاپوت را بالا زده و مشغول تعمیر است. وقتی به دوستانم رسیدم با گلایه به راننده و جعفر آقای شهرکی گفتم: آفرین اینجوری رفقا را جا می گذارید و آنها از من عذرخواهی کردند.
راننده رو به سید کرد و گفت سید به جدت قسم این ماشین تا به حال سابقه خرابی نداشته اما امروز چون شما را جا گذاشته بودیم خراب شده و هر چه می کنم روشن نمی شود سید گفت بیا سوار ماشین شو جدم شما را نگه داشته بود تا من به شما برسم و بعد به راننده گفت زود باش سوئیچ ماشین را بچرخان و ناگهان ماشین روشن شد و تمامی مسافران خوشحال و خندان صلوات فرستادند.
از آن روز به بعد ایمان و اعتقاد قلبی ما به سید دو چندان شد و او را از فرزندان به حق خاندان اهل بیت علیه السلام دانستیم .
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده می روم و همراهان سوارانند
وبلاگ شهدای روستای اورازان
شَرتّوک(sharttok)گُلکار
شَرتّوک(sharttok)گُلکار
قسمتی ازمراسم خانه تکانی قبل عید، ضمن گَردگیری وتمیز کردن در ودیوار، از همه مهمتر شَرتّوک بود،
روبروی ده، گُل چال دیمه، محلی است که خاک سفید رنگی دارد. اهالی ده در فصل پاییز باالاغ وگوآله ( خورجین) چند بار از این خاک سفید میاوردند وگوشه ای از ایوان نگهداری میکردند.
برای شَرتوک شب عید، مادرخانه باکمک دخترش یا یکی از همسایه ها ظرف بزرگی مثل تُشت یاظرفی بزرگ را آماده میکردند و مقداری از خاک گُل چال دیمه با آب مخلوط میکردند، شبیه ماستی که کمی به آن آب اضافه کردی میشد!
خونه های ده چون تقریباً هرروز تنور آنرا آتش میکردن، هم برای پخت نان وغذا ومهمتر ازآن گرمای کرسی توی آن هوای سرد، که سوخت عمده این تنور از، سُر بود که مقداری چوب وگون هم استفاده میکردن وبخاطر دود زیاد سقف ودیوار خانه سیاه میشد وتنها راه تمیز کردن این سیاهی همان شَرتوک است،
ملات رقیقی که باخاک سفید داخل تشت یا ظرف دیگه آماده بود،باجارو به دیوار میزدند،معمولاً مادریا گاهی دختر بزرگ با پوشیدن لباسهای گهنه بلند وپوشاندن سر وصورت مرتب جارو رابه گل آغشته میکرد وبه دیوار میزد،این عمل نیروی زیادی لازم داشت وباید بارها وبارها این کار تکرار میشد.
این حرکت موزون که هی بزنی به تشت،بزنی به دیوار هی تشت وهی دیوار،هی تشت وهی دیوار.
واقعاً تماشایی بود.
ناگفته نماند دیواری که چند ماه دود خورده وسیاه شده واقعاً سفید میشد،،وقتیکه وارد خونه میشدیم،نگاهمون به سفیدی دیوار میفتاد قشنگ بوی عید را احساس میکردیم.
به نقل از سید احمد میرصادقی
مراسم تُو دبستان "تاب بازی"
توُ دَبُستان(تاب بازی)
یکی ازخاطره انگیزترین مراسم عید، توُدَبستان است که یکی دو روز قبل ازعید شروع میگرده، تا سیزده بدر ادامه داره. توُ باخوردُن بیشتر به دخترا تعلق داشت که باچند لایه ریسمیان یا تُناف، به یکی از شاخه محکم درخت گردو که کمی هم افقی باشد میبستند.
خُراسانیَک، درختی در باغان است که همه اورازانیا آنرا میشناسند ومیتونم بگم ۹۰ درصد پسر، دخترای دهه، ۵۰ و۴۰ به قبل، از این درخت تاب خوردند.
دخترا به نوبتی تاب میخوردند با کمک یکی از دوستان کمی هول میخورد و بقیه کار تاب راباید خودش انجام میداد،که با هر رفت وبرگشت و با تکان دادن بدن خود وجلو،عقب دادن پا و شکم، مسیر تاب را بیشتر میکرد. به این حرکت (وَکشیَن) میگفتند.
باید اینقدر وِمیکشی تا به حداکثر دور میرسید، گاهی این تاب بهقدری دور میگرفت که این تاب تقریباً افقی میشد.
این حالت لذتبخشترین قسمت تاب است. اینجا بود که شوخی وشیطنت بعضیا گُل میکرد وتیکه چوبی بر میداشت وبه شخصی که بالای تاب بود میزد ومیگفت: بَگو نومزُت کیه؟ طرف با گفتن اسم نامزدش، بقیه با،شول،کشیدن
هلهله وغوغایی به پا میشد، بعضی مواقع هم کسی که بالای تاب بود و کتک میخورد،میگفتند: گو نومزُت کیه؟” اگه نامزد نداشت ولی تو دلش کسی را که میخواست، اسم آنطرف را به زبان میاورد که این پیام غیر مستقیم به طرف میرسید.
تا زمانیکه دخترا مشغول تاب خوردن بودند،پسرا، سراغ تاب نمیرفتند، مگر اینکه ازپسرا، خواهرش توی جمع دخترا باشه،که بااین واسطه پسرا هم ازتاب استفاده میکردند.
گرچه تاب معمولاً تک نفره است ولی بعضی دخترا با دوستان صمیمی دونفری تاب میخوردند.
پسر ودختری هم که نامزد بودند، بعضی وقت ها ازتاب دو نفری ( دو گُلمی) استفاده میکردند، تاب خوردن دوتا نامزد با همدیگه واقعاً دیدن داشت.
اینقدر با هم شوخی وبگو بخند داشتیم که همه حاضرین درمحل تاب خوردن را فراموش میکردند بود.
یاد آن ایام بخیر.
به نقل از: سید احمد میرصادقی
آداب و رسوم سال تحویل روستای اورازان
آداب و رسوم سال تحویل روستای اورازان
سال مُج
یکی از رسومات اول عید، سال مُج بود.
قبل از سال تحویل بزرگ خانه، پدر یا مادر، یکی ازبچه های خانه معمولاً پسر نوجوان که معقولتر از بقیه بچه ها بود انتخاب میکردند که ازخانه بیرون میرفت ویکی از بره های همین سال که تازه به دنیا آمده از طویله انتخاب میکرد به نزدیک خانه میآمد و منتظر میشد تا سال تحویل شود.
چند دقیقه بعداز تحویل سال نو با بره به داخل خانه میرفت.
اهالی خانه با این باور که اول سال یک نوجوان معقول با بره وارد خانه شود آن سال راپرخیر وبرکت میدانستند.
معمولاً به این بچه چند سکه پنج ریالی یا ده ریالی و کمی توت وکشمش میدادند.
آنموقع ما این رسم راخیلی دوست داشتیم، فقط بخاطر آن چند تا سکه وتوت وکشمش، البته آن پنج یا ده ریال آنزمان برای ماخیلی بود!
بهنقل از سید احمد میرصادقی
تقدیم به شهدای روستای اورازان
🌱🌸 به بهانه سالروز شهدا 🌱🌸
“تقدیم به شهدای روستای اورازان”
وبلاگ شهدای روستای اورازان
امامزاده سید علا الدین وسید شرفالدین
امامزاده سید علاءالدین و سید شرفالدین
اورازان
وصیتنامه شهید سید حسن میرنوراللهی
نام: شهید سید حسن
نام خانوادگی: میرنورالهی
نام پدر: سید جمال
محل تولد: کرج
عملیات: والفجر۲
گردان: زهیر
یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیهالسلام
مزار: کرج، گلزار شهدای حصار
وصیتنامه به قلم خود شهید سید حسن میرنوراللهی
🔸️🔸️
کفن لباس دامادی ام شد. مادر عروست می آید اما با لباس سیاه گل ه دست دارد ولی گل غم. آری مادر گل غم اما مبادا با این همه غم پیش دشمن اسلام گریه کنی که با دیدن تو شاد شوند شاد باش که صاحب ما حضرت ولی عصر خواهد آمد.
شب جمعه یادی کردیم از این شهید بزرگوار. باشد که ایشان نزد اباعبدالله مارا یاد کنند.
شادی روح همه شهدا علیالخصوص
شهدای روستای اورازان
صلوات
رویای صادقه شهید سید نیازعلی میرمطهری
نام: شهید سید نیازعلی میرمطهری
نام پدر: سید بابا
ولادت: ۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۴/۲۷
محل شهادت: جزیره مجنون
محل دفن: طالقان روستای اورازان
🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️
رویای صادقه شهید سید نیازعلی میرمطهری
به قلم خود شهید
🔸️پدر و مادر عزیزم مرا حلال کنید. من خواب دیدم مقداری از خواب را برای شما میگویم. خواب دیدم شهید شدم عکسم را گلباران کردند عکس خودم را تماشا میکردم آنقدر قشنگ بود از دیدن عکس خود سیر نمیشدم. اما جنازه خود را ندیدم خلاصه بیدار شدم عرق از سر و صورتم می ریخت…
وصیتنامه دستنوشت شهید⬇️
عکس مزار شهید بزرگوار
شب جمعه یادی کردیم از این شهید بزرگوار. باشد که ایشان هم نزد اباعبدلله مارا یاد کنند.
شادی روح همهی شهدای اسلام از جمله شهید سید نیازعلی میرمطهری صلوات.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وبلاگ شهدای روستای اورازان
بازدید از مزار شهدای روستای اورازان گلزار شهدای امام زاده محمد کرج
کلیپ بازدید از مزار شهدای روزستای اورازان در گلزار شهدای امام زاده محمد کرج
جانباز سید جلیل موسوی اورازانی
امشب یاد کنیم از جانباز ۴۵ درصد
سید جلیل موسوی اورازان
ایشان متولد : ۱۳۴۵/۵/۲
متاهل و صاحب دو فرزند: یک دختر و یک پسر
این جانباز عزیز در شلمچه جانباز شدند و مزارشان واقع در گلزار شهدای کلار آباد است.
سید جلیل موسوی اورازانی در سال ۱۳۸۵/۲/۲۹ دار فانی را وداع گفتند و به دوستان شهیدش پیوستند.
شادی روح همهی جانبازان و شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وبلاگ شهدای اورازان
خاطرهی خواهر شهید سید مرتضی میرمجیدی
خاطرهی از خواهر شهید سید مرتضی میرمجیدی
شهید سید مرتضی میر مجیدی از همه جهات به خصوص از نظر اخلاق، ادب، متانت، خوشرویی پاکی و امانت زبانزد بود. دینداری، اخلاص و کمک او به دوستان و آشنایان زبانزد خاص و عام بود.
چهره آرام و متینی داشت و هر کجا نیاز به کمک و مساعدت بود، ایشان نفر اول پیشقدم میشدند. کما اینکه میهن و دینمان در خطر بود بی درنگ به یاری رزمندگان شتافت و در این راه پر خطر جان عزیزش را به میهن هدیه نمود.
ایشان آنقدر با محبت و مهربان بودند که در بحبوحه جنگ تحمیلی وقتی به مرخصی آمدند، روز تولد تنها خواهرزادهاش را فراموش نکردند و برایش هدیهای زیبا از جنوب تهیه کردند و با خود آوردند. هنوز آن هدیه زیبا و ارزشمند ویاد و خاطره این شهید بزرگوار در اذهان همه دوستان و اقوام زنده و جاوید است.
امشب این شهید بزرگوار را یاد کردیم. انشاءالله این شهید بزرگوار نیز مارا یاد کنند. در این باره شهید زینالدین میفرمایند:” هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند”
نثار روح بلند شهدا صلوات.
شهید سید مرتضی میرمجیدی
شهيد «سيد مرتضي ميرمجيدي» در سال 1345، در حصارك كرج در يكي از خانوادهاي مؤمن و با معتقدات شديد مذهبي چشم به جهان گشود. شهيد «مرتضی ميرمجيدي» در سنين طفوليت مادر خود را از دست داد و از اين نعمت بزرگ محروم گشت و در سال 1351، به تحصيلات ابتدايي راه يافت و بنا به عللي در سال 1359، پس از اتمام دوره راهنمايي ترك تحصيل نمود. شهيد ميرمجيدي علاقه وافري به اسلام و اهل بيت عترت و طهارت داشت و به همين منظور عشق شديدي به امام امت رهبر انقلاب اسلامي و بنيانگذار نظام مقدس جمهوري اسلامي داشت. وي در آغاز سنين بلوغ و زماني كه خود را شناخت در نهادهاي مقدس انقلاب اسلامي شركت فعال داشت و به ويژه در بسيج محل زبانزد بسيجيان از نظر متانت نفس و رعايت اخلاق اسلامي بود و همانند ساير شهدا بزرگوار اسلام معصوم و مظلوم بود.
وي راه خود را آگاهانه انتخاب كرد و همانند مولاي خود سيد و سالار شهيدان جهت احياي دين و مبارزه با ظلم و ستمگران سر از پا نشناخت و تحت رهبري فرزند بزرگوار آن حضرت و نائب بر حق امام زمان (عج) امام خميني به تقويت نظام جمهوري اسلامي پرداخت و در سال 1363، به خدمت مقدس نظام وظيفه شتافت و دوران خدمت خود را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عنوان پاسدار وظيفه و همواره خدمت خود را در جبهههاي جنوبي كشور در سال 1365، با سرافرازي و افتخار به پايان رساند.
شهيد ميرمجيدي عاشق اسلام و انقلاب اسلامي بود و در بسيج محل با توجه به فعاليت و اخلاق نمونه كه داشت جهت تشرف به مشهد مقدس به همراه بسيجيان نمونه انتخاب و اعزام گشت و پس از مراجعت با توجه به فرمان امام امت مبني بر اينكه جوانان جبهه را گرم نگهدارند مجدداً جهت لبيك گفتن و ياري دين خدا در تاريخ بیست و سوم خردادماه 1366، به جبهه شتافت و در عمليات «نصر4 »شركت جست و در اين راستا عاشقانه و آگاهانه جان خود را فداي اسلام كرد و در تاريخ یازدهم تیرماه 1366، در شهر «ماووت» عراق به درجه رفيع شهادت نائل گشت و به لقاء الله پيوست.
نقل قول از برادر شهید :
آخرین باری که ایشان می خواستند به جبهه اعزام شوند همه اهل خانه ایشان را تا جلوی درب منزل بدرقه کردند و هنگامی که ایشان روبوسی می کردند و خداحافظی می کردند ناخوداگاه در چشمان همه اشک جریان پیدا کرد انگار همه می دانستند که این خداحافظی اخرین خداحافظی ان شهید است که در ان وقت پدر شهید گفتند: نباید پشت سر مسافر گریه کرد. ایشان بعد از اینکه رفتن حدود شانزده روز بعد خبر شهادتشان را اوردند.
وبلاگ شهدای روستای اورازان
شادی روح اموات و شهدا صلوات.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سینهمین شهید روستای اورازان
“شهید سید محسن ال احمد طالقانی “در سال ۱۳۴۴ در خانواده ای متدین و روحانی در شهر قم متولد شد وی فرزند” حجه السلام حاج سید محمد علی آل احمد طالقانی” و نوه شهید بزرگوار” حجه الاسلام حاج سید محمد تقی آل احمد طالقانی” است .
پدر بزرگ وی از شهدای روحانی است ایشان حسب الامر مرجع عالیقدر آن زمان حضرت آیت الله بروجردی در سال ۱۳۳۰ به عنوان نماینده ایشان وارد شهر مدینه منوره گردید و زعامت شیعیان مدینه را عهده دار شد و نهایتا در سال ۱۳۳۲ه.ش در همان شهر مقدس به شهادت رسیدند .
شهید سیدمحسن – همانطور که اشاره شد – در یک خانواده روحانی و محترم شهرستان قم، قدم به عرصه حیات نهاد. وی پس از شناخت خویش، همواره بهدنبال سرچشمهای بود که بتواند او را در تمام عمر آیندهاش سیراب کند و عطش درونیاش را برطرف نماید. دوره ابتدایی را در یکی از مدارس واقع در گذر خان با موفقیت گذراند و از آن موقع بهبعد شروع به تحصیل دروس عربی نمود، البته با تشویق پدر گرانقدرش. هر روز که میگذشت، عطش درونیاش بیشتر میشد و به تحصیل علم و دانش بیشتر علاقهمند میشد. سیدمحسن سیکل خود را هم گرفت و جامعالمقدمات را نیز همزمان با گرفتن سیکل به پایان رساند. رفتار متین و انسانی او در رابطه با خانواده و دوستان و همسنگرانش بسیار چشمگیر بود تا آنجا که حرکتهای حسابشدهاش همواره مانع از رشد خصلتهای غیراسلامی اطرافیانش میشد. سیدمحسن سعی فراوان بر آن داشت که حتماً در هفته دو روز خصوصاً شبهای جمعه، بعضی اوقات هم شبهای چهارشنبه را به مسجد مقدس جمکران رهسپار گردد. او در رشته علوم تجربی و تا کلاس دوم دبیرستان تحصیل کرده و همچنین درس سیوطی را تا اواسطش رسانده بود که تصمیم گرفت راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل گردد. آری! سیدمحسن با ترک تحصیل، درس استقامت و در صحنه بودن را برایمان به یادگار گذاشت تا بتوانیم با توسل به ایمان و تجربههای گرانقدر انقلاب شکوهمند اسلامی که از میان قرنها قبول رنج و اسارت و شهادت بهدست آمده است، انقلاب پیروزمندمان را تا سرحد منزل مقصود همراهی کرده و سرشار از زلال و ایمان، مصمم و کوشا پرچم جمهوری اسلامی را در سراسر جهان برافرازیم.
این شهید معظم الشان در جریان عملیات والفجر ۴ در تاریخ یکم آذر ماه ۱۳۶۲ در منطقه” پنجوین “عراق به شهادت رسید.
شهید سید علی میرنوراللهی
شهید سید علی میرنوراللهی
این شهید بزرگوار از پادگان شهید همت محمد آباد به همراه یکی از همرزمان یا دوستانش برای انجام ماموریت از پادگان خارج میشوند که زیر پل محمد آباد تصادف میکنند و به شهادت میرسند.
امشب که شب آرزوهاست به این شهید عزیز متوسل میشویم تا واسطهای بین ما و خداوند شود و در این شب با عظمت دست مارا بگیرد.
شهادت؛ عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است.
هدیه کنیم صلواتی به شهید سید علی میرنوراللهی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شهید سید حسن میراحمدی
نــام :سیدحسن
نـام خـانوادگـی :میراحمدی
نـام پـدر :سیدمحمد
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۹/۰۱/۰۱
مـحل تـولـد :کرج
سـن :۱۸ سـال
دیـن و مـذهب :اسلام شیعه
وضـعیت تاهل :مجرد
شهید سید حسن میر احمدی در سال 1349 در روستای اورازان طالقان چشم به جهان گشود و پس از مدتی در حصارک و سپس در حصار کرج ساکن شدند؛ جایی که اکنون پیکر مطهر این شهید در آنجا آرمیده است.
به گزارش پایگاه خبری مدیریت شهری کرج، شهید سید حسن میر احمدی در سال 1349 در روستای اورازان طالقان چشم به جهان گشود و خانواده ایشان در سال 1350 بنا به دلایلی به شهر کرج عزیمت کردند. آنها به مدت یکسال در حصارک زندگی میکردند و پس از آن به حصار آمدند. در سال 1355 وارد کلاس اول ابتدائی مدرسه حصار گردید و تا سال 1359 در همان مدرسه تحصیل میکرد.
ر سال 1359 در بسیج محل عضو شد. تحصیلات راهنمایی خود را در مدرسه شهید یوسفی حصار گذراند. پس از آن در دبیرستان دهخدا در رشته تجربی مشغول به تحصیل شد. در دوران تحصیل دو بار به جبهه اعزام شد. بار اول در گردان یک شهداء دوره امدادگری دیده بود و در جبهه به عنوان امدادگر به منطقه شلمچه کربلای 5 اعزام گردید. پس از آن در پادگان شهید همت سید الشهداء از تاریخ 65/8/20 تا تاریخ 65/9/30 دوره آموزش های نظامی را گذراند. در همین تاریخ به صورت مجدد به جبهه به غرب ماووت در عراق اعزام گردید. 8ماه در این منطقه فعالیت میکرد و در عملیات بیت المقدس 6 به درجه رفیع شهادت نائل گردید. به گفته همرزمانش جزء دسته خط شکن و تیربارچی بود. در حین عملیات تیر خورده و زخمی شده بود، هنگام حمل به پشت جبهه مورد اصابت بمب های شیمیایی قرار گرفت. این شهید بزرگوار در تاریخ 67/2/31 در منطقه تپه شیخ محمد به درجه رفیع شهادت نائل گردید. به دلیل این که منطقه به دست عراقی ها افتاده بود. نتوانستند بدنهای شهداء را به عقب برگردانند. پس از یک ماه بدن مطهرش را به خانواده اش تحویل دادند. پیکر مطهر این شهید هم اکنون در گلستان شهدای حصار مدفون میباشد.
وصیتنامهی شهید بزرگوار سید حسن میراحمدی
وبلاگ شهدای روستای اورازان
وصیتنامه شهید جاویدالاثر سید ابوالقاسم میرنوراللهی
وصیتنامه شهید جاویدالاثر
سید ابوالقاسم میرنوراللهی
پشت این گریه خالی شدن نیست
نمیدانم جنس دلتنگی از چیست. وقتی که دلتنگ میشوی، نمیدانی باید با درد دوری چه کنی! به عکس مزاری که کیلومترها از تو دور است خیره میشوی و آه سوزناکی از عمق جانت میکشی…
برف شدیدی آمده و روستای اورازان مثل همیشه زیر سفیدی برفها پنهان شده است. حالا توی سرما تعداد کمی به کنار مزارش میروند و غریبتر از روزهای قبل شده است.
اصلا نمیدانم کسیت و از کجا به روستای پدریام آمده. اما احساس خوبی نسبت به ایشان دارم. نمیدانم آیا مادرش زنده است یا نه؟ نمیدانم ایا خواهر یا برادری داشته که چشم به راهش باشند یا نه؟ اما من مثل خواهرش از راه دور به یادش هستم.
قادر به کنترل اشکهایم نیستم. چشمم از اشک پُر میشود و به سنگ مزارش خیره میشوم. مزارش از ما دور است اما هرلحظه وجودش را احساس میکنم. دلتنگی هم عجیب است. دلتنگ کسی میشوی که تابه حال اورا ندیدی و فقط دستت به سنگ مزارش خورده است.
شب وفات حضرتام البنین یاد مادران شهدا افتادم. مادرانی که فرزندانشان مفقوالاثر هستند. یاد مادرانی که با چشم انتظاری هر شب سر به بالین میگذارند و با سنگ مزار خالی فرزندانشان سخن میگویند.
شهید گمنام روستای اورازان دلم برایت خیلی تنگ شده است. حتما الان شما هم مثل بقیه شهدا شب جمعه کربلا هستید.
سلام مارا به مادرت حضرت زهرا برسان.
سفارش شهید سید احسان اله میرزکی به مادرش
نــام :سیداحسان اله
نـام خـانوادگـی :میرزکی
نـام پـدر :سیدفخراله
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۴/۰۳/۲۰
مـحل تـولـد :کرج
سـن :۱۸ سـال
وضـعیت تاهل :مجرد
تـحصیـلات :سیکل - راهنمایی
تـاریخ شـهادت :۱۳۶۲/۰۸/۲۷
کـشور شـهادت :لبنان
نـحوه شـهادت :تیر
مـحل مـزار :امامزاده محمدکرج
سفارش « شهید احسان اله میرزکی»
به مادرش در وصیت نامه
مادرجان! از تو خواهش می کنم وقتی خبر شهادتم را شنیدی حتی یک قطره اشک هم نریزید، چون کسی در دامادی فرزندش گریه نمی کند.ان شاءاله که خون های ما بتواند ریشه کند و ظلم را از روی زمین به واسطه دیگر برادران و مسلمان بکند.
شهید «سید احسان الله میرزکی» در بیستم خرداد ماه سال 1344، در خانواده ای مذهبی و متدین در دهستان حصارک شهرستان کرج دیده به جهان گشود و دوران طفولیت را پشت سر گذاشت و در همان محل وارد مدرسه شد و به تحصیل پرداخت، سال سوم نظری بود که مصادف شد با اوایل انقلاب و شهید هم در این قیام های مردمی شرکت فعالانه داشت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بسیج محل خدمت می کرد و در بسیج شبانه به نثار دعا می پرداخت و به کارهای فرهنگی و تبلیغاتی مشغول بود و در پی شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به سوی جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و به مقابله با دشمنان اسلام پرداخت و در حملۀ «مسلم ابن عقیل» از خود رشادت ها نشان داد و بعد به خانه برگشت و ادامۀ تحصیل داد و بعد از مدتی در تاریخ بیست و پنجم مرداد ماه 1362، به سوریه اعزام گردید و از آنجا به لبنان و سرانجام در تاریخ بیست و ششم آبان ماه 1362، بر اثر بمباران هوایی هواپیماهای صهیونیستی بر اثر اصابت ترکش به درجۀ رفیع شهادت نائل گردید و پیکر مطهرش در امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد.
فرازی از وصیت نامه شهید «احسان اله میرزکی»:
«و بعضی از مردانند که از جان خود در راه رضای خدا درگذرند و خدا دوستدار چنین بندگان است.»
به نام الله یاری دهنده انقلاب اسلامی و نابود کننده دشمنان اسلام؛
شاید این آخرین سلام و صحبتم با شما باشد چون در راهی قدم نهادم که آفریدگارم می خواهد بندگانش در آن قدم بنهند. من براساس رسالت و مسئولیتی که در برابر انقلاب اسلامی که خون بهای هزاران شهید و مجروح است به جبهه رفتم و به جنگ علیه ضد خدا پرداختم. گام نهادن در این مسیر خدایی را یک فرضیه می دانم و در این راه اگر دشمنان را شکست دهیم پیروزیم و اگر کشته شویم باز هم پیروزیم چون شهید شده ام و به سعادت خود رسیده ام و در نزد خدا روزی می خورم.
پدر و مادر عزیزم ؛احسان ، با کمال آزادی خاطر در این راه که همان راه انبیا و راه سرخ حسین است انتخاب و قدم نهاد و از کشته شدن باکی ندارم چون خداوند کسانی که در راه حق جهاد می کنند ثابت قدم می دارد ولی از این می ترسم که بر مزارم کسانی بیایند که از انقلاب اسلامی و رهبری آن بد بگویند و یا آن را تضعیف کنند و کشته شدن من را به بر گردن دیگران بیندازند راضی نیستم.
و تو پدر جان! باید هوشیار باشی و در برابر ضدانقلاب داخلی و خارجی چنان صبر و استقامتی از خود نشان بدهی که پشت دشمن از این عمل به لرزه درآید.
و تو ای مادر عزیزم چنان حرکتی زینبی از خود باید نشان بدهی که ادامه دهنده این راه برای دیگران باشی.
پدر و مادر عزیزم بار دیگر می گویم همه ما بالاخره از این دنیا می رویم و در آن دنیا در مورد اعمالی که انجام داده ایم باز خواست می شویم، پس اصل مهم حیات اخروی می باشد و این دنیا هیچ ارزشی ندارد.این دنیا دوزخ مومن است و بهشت کافران و شما را به صبر و استقامت سفارش می کنم که سبب نزدیکی با خداست و خدا را همیشه به یاد داشته باشید و همیشه به او توکل کنید و کافی است که او را یار و مددکار شما باشد.
مادر جان !خداحافظ …شاد وخوشحال باش که فرزندت را در راه اسلام دادی و در ان دنیا فاطمه زهرا بانوی صدر اسلام از تو گله ندارد و در مقابلش رو سپید هستی.
پدر جان! خوشحالم از اینکه توانستم به ندای سالار شهیدان حسین بن علی (ع) که از کربلای ایران برخاسته و پیاپی در وجودم زمزمه می کرد(هل من ناصر ینصرنی) لبیک گویم و در این راه قدم نهادم و نیز به خدا سوگند می خورم که راهم را آگاهانه و عاشقانه انتخاب نمودم و در آن قَدم گذاردم و همانطور که سرورم امام حسین (ع) در مقابل کفر ایستادگی کرد و از پیروی از او ایستادگی خواهم کرد در خون ناقابلم را برای برقراری اسلام و قرآن هدیه می کنم، شما با صبر و بردباری مشت محکمی بر دهان یاوه گویان به شرق و غرب بزنید و برای نابودی آنان از روحانیت مبارز پشتیبانی کنید و نگذارید که خدای نکرده در میان شما تفرقه بیفتد و خدای نکرده انقلاب را به نابودی بکشاند.
در خاتمه از منتظران مهدی (عج) که در نماز جمعه و دعای کمیل شرکت می کنند و التماس دعا داریم تا به این وسیله خداوند ما را بیامرزد.ان شاءاله به امید و یاری خداوند این انقلاب اسلامی که در راه به ثمر رساندن آن خونهای زیادی ریخته شده است. به انقلاب مهدی (عج) پیوند یابد.
دوستدار همیشگی شما
«سید احسان الله میرزکی»
به امید دیدار در آن دنیا و عمل صالح و خوب