انگور خودش میآید
04 آبان 1401
زمستان سختی بود، من مشغول پارو کردن برفهای روی بام بودم. سید هم داشت حیاط را پارو میکرد. از پشت بام آمدم پایین و گفتم: اقاجان شما بفرمایید داخل زیر کرسی من خودم همه جارا پاک میکنم. و بعد از اتمام کار هردو زیر کرسی نشسته و مشغول صحبت و چای خوردن شدیم.… بیشتر »
2 نظر