ماجرای سه دختر دم بخت
21 مهر 1401
سه تا دختر دم بخت داشتم و سخت کار میکردم تا عائلهام به راحتی زندگی کنند. اما نگران بودم که مبادا سن ازدواج دخترانم بالاتر برود و هیچ کس به خواستگاری آنها نیاید. یک روز به دخترانم گفتم بیایید برویم پیش سید مرتضی تا کلاهش را بگیرد و برای گشایش بختتان… بیشتر »
3 نظر