ماجرای سه دختر دم بخت
21 مهر 1401
سه تا دختر دم بخت داشتم و سخت کار میکردم تا عائلهام به راحتی زندگی کنند. اما نگران بودم که مبادا سن ازدواج دخترانم بالاتر برود و هیچ کس به خواستگاری آنها نیاید. یک روز به دخترانم گفتم بیایید برویم پیش سید مرتضی تا کلاهش را بگیرد و برای گشایش بختتان… بیشتر »
3 نظر
وضو،کلید گشایش
18 مهر 1401
نویسندهی کتاب خورشید اورازان روایت میکند که در روزهای اولی که در حال تالیف کتاب بوده است بعد از تحریر چند سطر یا نهایتا یک صفحه به خاطر وسواس و گسیختگی افکار و اندیشهاش از نوشته ها ناراضی میشد و مجبور به پاره کردن آنها میشده است. تکرار این ماجرا… بیشتر »