چند توصیه از سید مرتضی میراحمدی
سید مرتضی با اینکه هرگز به دنبال مرید و مراد بازی و ذکر دادن و ذکر گرفتن نبود اما با این حال گاهی به تناوب افراد گوناگون و با عنایت به شرایط زمان و مکانی و شرح وقایع اتفاق افتاده دستورات مختصر و مفیدی را می داد که ذیلاً به بعضی از آنان اشاره خواهیم کرد.⬇️⬇️
۱- یادتان باشد که شبها قبل از خواب حتما چهارقل را بخوانید و به چهار طرف خود فوت کنید.
۲-به خواندن سوره های اخلاص قدر جمعه حمد حشر و قیامت مداومت داشته باشید.
۳-بعد از هر دعا و هر نمازی که به جا می آورید توکل تا آن را با اخلاص توام بسازید.
۴-در مصائب و گرفتاری ها به تناوب گاهی به نیت ۱۲ امام ۱۲ مرتبه گاهی به نیت ۱۴ معصوم ۱۴ مرتبه دعای امن یجیب را تلاوت نمایید و یقین را با آن همراه کنید.
۵-علاوه بر رعایت و مواظبت اوقات نماز های یومیه و برگزاری آنان با حضور قلب و باطن نماز شب را به هر اندازهای که میتوانید بخوانید و از آن غفلت نورزید که موجبات افزایش عمر و روزی و نعمت و سلامتی دنیا و آخرت را فراهم میآورد.
قابل ذکر است که بدانید سید مرتضی در تمام طول عمر با عزت خویش که حدود ۱۱۸ سال به طول کشید هرگز نماز شب را ترک نکرد.
۶-از دعاهای سفارش شده به توسل و کمیل و زیارت عاشورا و نیز دعای ندبه و مناجات های تاکید شده بپردازید که دعا ها حکم قرآن صاعد را دارند.
منبع: کتاب خورشید اورازان
ان شاءالله ایشان مارا مورد شفاعت خود قرار دهند.
شادی روح سید مرتضی میراحمدی و شهدای روستای اورازان و شهید گمنام روستای اورازان صلوات
وبلاگ شهدای روستای اورازان
کرامات سید مرتضی میراحمدی قسمت ششم
در حدود ۵۰ سال پیش من و همسرم به همراه مادر خودم و مادر زن و پدر زنم در معیت سید مرتضی اورازانی عازم سفر زیارتی مشهد مقدس گشتیم و پس از یک هفته اقامت و زیارت آماده برگشتن شدیم.
در راه بازگشت در میانه های راه جهت صرف ناهار و ادای نماز در یک قهوه خانه بین راهی ایستادیم سید مرتضی مشغول نماز شد و ما هم به قهوه چی سفارش غذا دادیم پس از صرف غذا و نماز سید مرتضی از راننده ماشین سوال کرد که آقای راننده حدوداً چقدر توقف خواهیم داشت و راننده جواب داد نیم ساعت دیگر به راه می افتیم. سید مرتضی از ما جدا شد و در روی تختی که پشت قهوه خانه در زیر سایه یک درخت بود مشغول استراحت شد اما پس از لحظاتی راننده آماده حرکت شد و ما نیز فراموش کردیم که سید سوار ماشین شده است.
سید برای ما تعریف می کرد که در خواب خوشی فرو رفته بودم که ناگهان صدایی به من گفت سید بلند شو ماشین شما را افتاده و شما جا مانده اید و آن صدا سه بار تکرار شد. ناگهان از خواب پریدم و دیدم ماشین رفته و من جا مانده ام قهوه چی که مرا دید گفت:” بنده خدا سید اولاد پیغمبر پس کجا بودی ماشین شما ده دقیقه ای هست که حرکت کرده و حالا کیلومترها از این محل دور شده و من به او گفتم نگران نباش به کمک جدم به آنها میرسم و بعد پاشنه گیوه هایم را کشیدم و یک یا علی گفتم و به راه افتادم اما هرچه می رفتم جز جاده خالی و بیابان چیزی پیش روی من بود.
نزدیک به یک ساعتی بود که راه می رفتم و گاهی ماشین هایی از جاده می گذشتند تا اینکه ناگهان از دور ماشین خودمان را دیدم که توقف کرده وقتی جلو رسیدم دیدم ماشین خراب شده و راننده کاپوت را بالا زده و مشغول تعمیر است. وقتی به دوستانم رسیدم با گلایه به راننده و جعفر آقای شهرکی گفتم: آفرین اینجوری رفقا را جا می گذارید و آنها از من عذرخواهی کردند.
راننده رو به سید کرد و گفت سید به جدت قسم این ماشین تا به حال سابقه خرابی نداشته اما امروز چون شما را جا گذاشته بودیم خراب شده و هر چه می کنم روشن نمی شود سید گفت بیا سوار ماشین شو جدم شما را نگه داشته بود تا من به شما برسم و بعد به راننده گفت زود باش سوئیچ ماشین را بچرخان و ناگهان ماشین روشن شد و تمامی مسافران خوشحال و خندان صلوات فرستادند.
از آن روز به بعد ایمان و اعتقاد قلبی ما به سید دو چندان شد و او را از فرزندان به حق خاندان اهل بیت علیه السلام دانستیم .
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده می روم و همراهان سوارانند
وبلاگ شهدای روستای اورازان
هرچه برای ما نذر کردهای نذر سیّد مرتضی کن
آن شب در ماهتاب دل افروز شب گوسفندان را به چراگاه برده بودیم. من از جلوی گله میرفتم و مشهدی عباس رفیعی از عقب گوسفندان میامد که ناگاه در بیابان به چاهی عمیق به طول ۱۸متر می افتد و من هرچه منتظر ماندم خبری از مشهدی عباس نشد. پس از گذشت ساعاتی با خود پنداشتم شاید خسته شده و به چادر صحرایی برگشته و یا به منزل مراجعه کرده است، به هرحال خودش میآید.
فردای آن روز وقتی اورا دیدم با گلایه گفتم: مشهدی لااقل خبر میدادی که میخواهی به منزل برگردی و مشهدی عباس چوپان در جواب با گریه گفت: ” دیشب وقتی از عقب گله می آمدم ناگاه به چاه عمیقی افتادم و در دم از هوش رفتم و پس از لحظاتی به هوش آمدم و وقتی فهمیدم که در چه مخمصهای گرفتار شدهام با خود گفتم که من در این چاه خواهم مُرد. چون نه کسی صدایم را میشنود و نه کسی از این چاه خبر دارد. پس یا ابالفضلی گفتم و دوباره از هوش رفتم. در عالم بی هوشی دیدم که سه نفر سید نورانی به سمت من میآیند که اولی که جلوتر از آن دو نفر دیگر بود قامتی بلند و رشید داشت و دومی را هم شناختم چون سید مرتضی بود اما نفر سومی را نشناختم. سیدی که جلوتر از همه بود به سمت من آمد و فرمود: هرچه که نذر ما کرده بودی، به این سید( اقا سید مرتضی) بده!” عرض کردم اقاجان من نذر حضرت ابالفضل کردهام و ایشان دوباره تکرار کردند:” گفتم که نذرت را به این سید بده” ناگهان مثل کسی که از خواب پریده باشد چشم گشودم و دیدم که در کنار چاه روی زمین افتادهام و اصلا نفهمیدم که چگونه و چه کسی مرا نجات داده است” پس از این ماجرا هردو با ذکر یا جدّ سیّد مرتضی غرق در اشک و گریه شدیم. این حکایت را تمامی اهالی شنیده اند و میدانند.
نام ابالفضل شفای دلست
ذکر گره واکن هرمشکلست
ذکر ابالفضل چه ها میکند
هرچه که درد است دوا میکند
سکهی او سکهی رایج شده
بر همگان باب حوائج شده
منبع: کتاب خورشید اورازان. به نقل از خاطرات رحیم الله ابایی و مشهدی عباس رفیعی
وبلاگ شهدای روستای اورازان
وضو،کلید گشایش
نویسندهی کتاب خورشید اورازان روایت میکند که در روزهای اولی که در حال تالیف کتاب بوده است بعد از تحریر چند سطر یا نهایتا یک صفحه به خاطر وسواس و گسیختگی افکار و اندیشهاش از نوشته ها ناراضی میشد و مجبور به پاره کردن آنها میشده است. تکرار این ماجرا انقدر زیاد شده بود که نویسنده اقای مرتضی دهقان ازاد تصمیم میگیرد که دیگر ادامه ندهد و این کار را به کس دیگهای تحویل دهد.
در یکی از شبها انقدر که صفحهای را مکررا بازنویسی کرده بود و خسته شده بود با ناراحتی نوشتن را رها کرد و خوابید. آن شب در عالم رویا سید مرتضی را در کنار رودخانهای زلال و نشسته بر تخته سنگی به زیر سایهی درختان انبود مشاهده کرد. سید مرتصی با چهرهی آرام و نورانی و جسم تکیدهاش مشغول وضو گرفتن بود. بعد از اتمام وضو از روی تخته سنگ بلند شد و همان طور که دکمه پیراهنش را می بست با لبخند مهربانانه به رودخانه نگاهی انداخت و به نویسنده وضو گرفتن را یادآوری کرد.سپس به سمت رودخانه راه افتاد و به راحتی از سطح آب قدم زنان عبور کرد.
اینگونه شد که سید مرتضی به نویسنده یادآوری کرد که برای شروع کتابش با وضو باشد و این طور شد که او دیگر وسواسی نداشت و به راحتی به تالیف کتاب خورشید اورازان پرداخت.
امام رضا فرمودهاند: همانا به وضو امر شده تا چون در پیشگاه خداوند می ایستد پاک باشد.
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره برهرچه که هست
وبلاگ شهدای روستای اورازان
بیوگرافی سید مرتضی میراحمدی
کتاب “خورشید اورازان” سیری در احوالات و کرامات سیدالعارفین و زبده السالکین سید مرتضی میراحمدی
سید مرتضی میراحمدی، مشهور به «سیدمرتضی اورازانی» به سال 1289 در روستای اورازان طالقان دیده به عالم گشود. پدر بزرگوارش «سید شریف» از سلسله شریف و نجیبی بود که عمر با عزتش را وقف عبادت و خدمت خالصانه به خلق الله کرد و مادر مکرمه اش «سید محرم بانو» نیز از زنان عفیف و سرآمد در حجب و حیاء و سید مرتضی در دامان پاک پدر و مادری اصیل و باتقوا از ایل اشراقی سادات علوی پرورش یافت و الفبای معرفت و محبت به اهلبیت (ع) را زمزمه ی زبان ساخت و قلبش را با نور ولایت، لبالب از ایمان کرد و روز به روز متعالی تر و متقی تر، نشو و نما یافت.
در ادامه با کرامات این سید عزیز در خدمتتان هستیم.
وبلاگ شهدای روستای اورازان