شهید سید حسن میراحمدی
نــام :سیدحسن
نـام خـانوادگـی :میراحمدی
نـام پـدر :سیدمحمد
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۹/۰۱/۰۱
مـحل تـولـد :کرج
سـن :۱۸ سـال
دیـن و مـذهب :اسلام شیعه
وضـعیت تاهل :مجرد
شهید سید حسن میر احمدی در سال 1349 در روستای اورازان طالقان چشم به جهان گشود و پس از مدتی در حصارک و سپس در حصار کرج ساکن شدند؛ جایی که اکنون پیکر مطهر این شهید در آنجا آرمیده است.
به گزارش پایگاه خبری مدیریت شهری کرج، شهید سید حسن میر احمدی در سال 1349 در روستای اورازان طالقان چشم به جهان گشود و خانواده ایشان در سال 1350 بنا به دلایلی به شهر کرج عزیمت کردند. آنها به مدت یکسال در حصارک زندگی میکردند و پس از آن به حصار آمدند. در سال 1355 وارد کلاس اول ابتدائی مدرسه حصار گردید و تا سال 1359 در همان مدرسه تحصیل میکرد.
ر سال 1359 در بسیج محل عضو شد. تحصیلات راهنمایی خود را در مدرسه شهید یوسفی حصار گذراند. پس از آن در دبیرستان دهخدا در رشته تجربی مشغول به تحصیل شد. در دوران تحصیل دو بار به جبهه اعزام شد. بار اول در گردان یک شهداء دوره امدادگری دیده بود و در جبهه به عنوان امدادگر به منطقه شلمچه کربلای 5 اعزام گردید. پس از آن در پادگان شهید همت سید الشهداء از تاریخ 65/8/20 تا تاریخ 65/9/30 دوره آموزش های نظامی را گذراند. در همین تاریخ به صورت مجدد به جبهه به غرب ماووت در عراق اعزام گردید. 8ماه در این منطقه فعالیت میکرد و در عملیات بیت المقدس 6 به درجه رفیع شهادت نائل گردید. به گفته همرزمانش جزء دسته خط شکن و تیربارچی بود. در حین عملیات تیر خورده و زخمی شده بود، هنگام حمل به پشت جبهه مورد اصابت بمب های شیمیایی قرار گرفت. این شهید بزرگوار در تاریخ 67/2/31 در منطقه تپه شیخ محمد به درجه رفیع شهادت نائل گردید. به دلیل این که منطقه به دست عراقی ها افتاده بود. نتوانستند بدنهای شهداء را به عقب برگردانند. پس از یک ماه بدن مطهرش را به خانواده اش تحویل دادند. پیکر مطهر این شهید هم اکنون در گلستان شهدای حصار مدفون میباشد.
وصیتنامهی شهید بزرگوار سید حسن میراحمدی
وبلاگ شهدای روستای اورازان
وصیتنامه شهید جاویدالاثر سید ابوالقاسم میرنوراللهی
وصیتنامه شهید جاویدالاثر
سید ابوالقاسم میرنوراللهی
سفارش شهید سید احسان اله میرزکی به مادرش
نــام :سیداحسان اله
نـام خـانوادگـی :میرزکی
نـام پـدر :سیدفخراله
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۴/۰۳/۲۰
مـحل تـولـد :کرج
سـن :۱۸ سـال
وضـعیت تاهل :مجرد
تـحصیـلات :سیکل - راهنمایی
تـاریخ شـهادت :۱۳۶۲/۰۸/۲۷
کـشور شـهادت :لبنان
نـحوه شـهادت :تیر
مـحل مـزار :امامزاده محمدکرج
سفارش « شهید احسان اله میرزکی»
به مادرش در وصیت نامه
مادرجان! از تو خواهش می کنم وقتی خبر شهادتم را شنیدی حتی یک قطره اشک هم نریزید، چون کسی در دامادی فرزندش گریه نمی کند.ان شاءاله که خون های ما بتواند ریشه کند و ظلم را از روی زمین به واسطه دیگر برادران و مسلمان بکند.
شهید «سید احسان الله میرزکی» در بیستم خرداد ماه سال 1344، در خانواده ای مذهبی و متدین در دهستان حصارک شهرستان کرج دیده به جهان گشود و دوران طفولیت را پشت سر گذاشت و در همان محل وارد مدرسه شد و به تحصیل پرداخت، سال سوم نظری بود که مصادف شد با اوایل انقلاب و شهید هم در این قیام های مردمی شرکت فعالانه داشت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بسیج محل خدمت می کرد و در بسیج شبانه به نثار دعا می پرداخت و به کارهای فرهنگی و تبلیغاتی مشغول بود و در پی شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به سوی جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و به مقابله با دشمنان اسلام پرداخت و در حملۀ «مسلم ابن عقیل» از خود رشادت ها نشان داد و بعد به خانه برگشت و ادامۀ تحصیل داد و بعد از مدتی در تاریخ بیست و پنجم مرداد ماه 1362، به سوریه اعزام گردید و از آنجا به لبنان و سرانجام در تاریخ بیست و ششم آبان ماه 1362، بر اثر بمباران هوایی هواپیماهای صهیونیستی بر اثر اصابت ترکش به درجۀ رفیع شهادت نائل گردید و پیکر مطهرش در امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد.
فرازی از وصیت نامه شهید «احسان اله میرزکی»:
«و بعضی از مردانند که از جان خود در راه رضای خدا درگذرند و خدا دوستدار چنین بندگان است.»
به نام الله یاری دهنده انقلاب اسلامی و نابود کننده دشمنان اسلام؛
شاید این آخرین سلام و صحبتم با شما باشد چون در راهی قدم نهادم که آفریدگارم می خواهد بندگانش در آن قدم بنهند. من براساس رسالت و مسئولیتی که در برابر انقلاب اسلامی که خون بهای هزاران شهید و مجروح است به جبهه رفتم و به جنگ علیه ضد خدا پرداختم. گام نهادن در این مسیر خدایی را یک فرضیه می دانم و در این راه اگر دشمنان را شکست دهیم پیروزیم و اگر کشته شویم باز هم پیروزیم چون شهید شده ام و به سعادت خود رسیده ام و در نزد خدا روزی می خورم.
پدر و مادر عزیزم ؛احسان ، با کمال آزادی خاطر در این راه که همان راه انبیا و راه سرخ حسین است انتخاب و قدم نهاد و از کشته شدن باکی ندارم چون خداوند کسانی که در راه حق جهاد می کنند ثابت قدم می دارد ولی از این می ترسم که بر مزارم کسانی بیایند که از انقلاب اسلامی و رهبری آن بد بگویند و یا آن را تضعیف کنند و کشته شدن من را به بر گردن دیگران بیندازند راضی نیستم.
و تو پدر جان! باید هوشیار باشی و در برابر ضدانقلاب داخلی و خارجی چنان صبر و استقامتی از خود نشان بدهی که پشت دشمن از این عمل به لرزه درآید.
و تو ای مادر عزیزم چنان حرکتی زینبی از خود باید نشان بدهی که ادامه دهنده این راه برای دیگران باشی.
پدر و مادر عزیزم بار دیگر می گویم همه ما بالاخره از این دنیا می رویم و در آن دنیا در مورد اعمالی که انجام داده ایم باز خواست می شویم، پس اصل مهم حیات اخروی می باشد و این دنیا هیچ ارزشی ندارد.این دنیا دوزخ مومن است و بهشت کافران و شما را به صبر و استقامت سفارش می کنم که سبب نزدیکی با خداست و خدا را همیشه به یاد داشته باشید و همیشه به او توکل کنید و کافی است که او را یار و مددکار شما باشد.
مادر جان !خداحافظ …شاد وخوشحال باش که فرزندت را در راه اسلام دادی و در ان دنیا فاطمه زهرا بانوی صدر اسلام از تو گله ندارد و در مقابلش رو سپید هستی.
پدر جان! خوشحالم از اینکه توانستم به ندای سالار شهیدان حسین بن علی (ع) که از کربلای ایران برخاسته و پیاپی در وجودم زمزمه می کرد(هل من ناصر ینصرنی) لبیک گویم و در این راه قدم نهادم و نیز به خدا سوگند می خورم که راهم را آگاهانه و عاشقانه انتخاب نمودم و در آن قَدم گذاردم و همانطور که سرورم امام حسین (ع) در مقابل کفر ایستادگی کرد و از پیروی از او ایستادگی خواهم کرد در خون ناقابلم را برای برقراری اسلام و قرآن هدیه می کنم، شما با صبر و بردباری مشت محکمی بر دهان یاوه گویان به شرق و غرب بزنید و برای نابودی آنان از روحانیت مبارز پشتیبانی کنید و نگذارید که خدای نکرده در میان شما تفرقه بیفتد و خدای نکرده انقلاب را به نابودی بکشاند.
در خاتمه از منتظران مهدی (عج) که در نماز جمعه و دعای کمیل شرکت می کنند و التماس دعا داریم تا به این وسیله خداوند ما را بیامرزد.ان شاءاله به امید و یاری خداوند این انقلاب اسلامی که در راه به ثمر رساندن آن خونهای زیادی ریخته شده است. به انقلاب مهدی (عج) پیوند یابد.
دوستدار همیشگی شما
«سید احسان الله میرزکی»
به امید دیدار در آن دنیا و عمل صالح و خوب
وصیتنامه شهید سیدفتحالله میرمجیدی
نــام :سیدفتح اله
نـام خـانوادگـی :میرمجیدی
نـام پـدر :سیدحسین
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۶/۰۶/۱۴
مـحل تـولـد :کرج
سـن :۲۰ سـال
وضـعیت تاهل :مجرد
تـاریخ شـهادت :۱۳۶۶/۰۱/۲۰
مـحل شـهادت :شلمچه
عـملیـات :کربلای ۸
نـحوه شـهادت :تیر
یادداشتی از شهید سیدفتحالله میرمجیدی
خدایا از اینکه در صف رزمندگان وسلحشوران تو قرار گرفتم شرمنده ام و خود را لایق بودن در میان اینان نمیدانم.
خدایا من از تو و شهدا و خانواده هایشان شرمنده ام زیرا که آنطور که تو می خواستی نبودم شرمنده ام...
چون روزه را تنها نخوردن و نیاشامیدن میدانستم شرمنده ام که نماز را تنها خم و راست شدن میدانستم.
مرا ببخش.
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
وبلاگ شهدای روستای اورازان
شهید سید فریدون میرتقی
شهید سیدفریدون میرتقی در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران تحصیل سپری كرد و بعدها همراه با امت اسلامی به مخالفت با رژیم پرداخت.
وی با اینكه سن كمی داشت در این راهپیماییها شركت می كرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرمان امام عزیز وارد بسیج شده و به دفاع از آرمانهای انقلاب پرداخت.
فعالیت خود را به طور شبانهروزی ادامه داد تا اینكه جنگ تحمیلی آغاز شد. وی برای دفاع از كیان و میهن اسلامی به جبههها اعزام شد و به مقابله باكفار بعثی پرداخت تا اینكه سرانجام در تاریخ ۶۱/۸/۲۵ در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه عملیاتی سومار بر اثر اصابت تركش به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
اي برادران! وحدت خود را حفظ کنيد. به حرف هاي امام گوش دهيد و عمل کنيد و عمل کردن به حرف هاي امام امت، عمل کردن به حرف امام زمان عزيز عجل الله تعالي فرجه الشريف وگوش کردن به آن است.
شهدا را یار کنیم با ذکر صلوات
وبلاگ شهدای روستای اورازان
شهید سید ذبیحالله میرکلبعلی
نــام : سیدذبیح اله
نـام خـانوادگـی :میرکلبعلی
نـام پـدر :سیدسیف اله
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۳/۱۱/۲۰
مـحل تـولـد :البرز - ساوجبلاغ - شهرجدیدهشتگرد
سـن :۱۹ سـال
وضـعیت تاهل :مجرد
وصیتنامه شهید سید ذبیحالله میرکلبعلی
آنکس که به من جان داد. اینک جان مرا خریده و من هم با کمال میل جانم را فروختم و به سوی خدا بازمیگردم. بدانید که کورکورانه راه امام و شهدا را انتخاب ننمودهام. و کسی مرا مجبور به رفتن به این راه نکرده است.
شما مرا از دست ندادهاید، بلکه هدیه نمودهاید. محرومین را فراموش نکنید، و از آنها دفاع کنید. دوست و دشمن خود را بشناسید تا رستگار شوید.
مزار شهید سید ذبیحالله میرکلبعلی
🔶️🔶️🔶️🔶️🔶️🔶️
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وبلاگ شهدای روستای اورازان
عمو دیگه میخوام شهید بشم
از بچگی با هم بودیم. با هم رفاقت داشتیم. تا اینکه به خاطر نقل مکان هر دو به سمتی رفتیم و از هم جدا شدیم. دیگر همدیگر را ندیدم تا زمان جبهه که من به لشکر ۲۷ حضرت رسول رفتم و ایشان را دیدم.
عملیات ولفجر ۸ بود که لشکر ۲۸ کربلا خط شکن بود و لشکر ۲۷ ماموریت عبور از خط و تصرف پایگاههای موشکی را داشت. تا بعد از تصرف کارخانه نمک و تصرف پل وقتی از خط گذشتیم و نیروهارا به آن ور خط بردیم. در حال هماهنگیهای کارهای فرهنگی بودم که سید شمسعلی را دیدم. او معاون و مسئول تدارکات لشکر بود و برای پشتیبانی عملیات آماده بود.
تقریبا وسطای عملیات بود که پایگاه موشکی را گرفتیم و در حال گرفتن کارخانه نمک بودیم و در این حین سید را دیدم. رفتم سراغش برای مهمات و آمبولانس و انتقال مجروحین که بیشتر از تغذیه به آنها احتیاج داشتیم. چون هنوز پلی زده نشده بود.
دیدم سید یک موتورسیکلت را خورجین گذاشته و مهمات و غذا را در آن گذاشته و به خط برده و آورده. من تا رسیدم او هم تازه رسیده بود. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: عمو اینجا چه میکنی؟ قضیه را برایش گفتم. او گفت حالا بیا بنشین یه چای بخوریم. چای را که خوردیم بی مقدمه گفت: “عمو دیگه میخوام شهید بشم” دیگه خسته شدم. بهش گفتم آخه این چه حرفیه داری میزنی؟ الان اینجا توی این وضعیت حداقل مجروحین به تو نیاز دارندباید پشتیبانی بشن. البته واقعیتش چون سید در جمعهای خودمانی کمی شوخ طبع بود، اصلا نمیخواستم حرفش را باور کنم. پیش خودم میگفتم: حتما میخواهد یک دعایی پیش خودش کند و این حرف هارا میزند. وقت خداحافظی دوباره گفت: عمو خیلی خسته شدم دعا کن شهید بشم. من شهید میشم اما تو دعا کن شهید بشم. این جمله را که میگفت میخواهم شهید بشم یک طوری بود. بهش یه نگاهی کردم و خداحافظی کردم و به خط برگشتم.
مدتی که گذشت شنیدم عقبه را بمباران کردند. به دلم افتاد برگردم. وقتی برگشتم دیدم بچهها تا من را میبینند هرکدام به سمتی میروند تا با من رو به رو نشوند. تا دیدم این طوریست یک بسیجی را دیدم و ازش پرسیدم سید شمسعلی کجاست؟ کمی نگاهم کرد و پرسید فامیلشونی؟ گفتم بله. گفت نمیدانم کجاست. گفتم حالا که نمیدانی کجاست بگو کجا میتوانم پیدایش کنم؟ جواب درستی نداد.
رفتمجلوتر و دیدم هرکس به سمتی میرود. دیگر کفری شدم گفتم بابا من با سید کار دارم بگین کجاس؟ یکی از بچهها جلو آمد بغلم کرد و گفت سید شهید شد. گفتم کی؟ گفت توی بمبارانی که شد. سراغ پیکرش را گرفتم که گفت برای تشییع بردنش.
بین دیدار ما شاید ۲۴ ساعت هم نشده بود. آنها وقتی یک چیزی را از خدا میخواستند حتما اجابت میشد. اما ما…..
خاطرهای از شهید سید شمسعلی میرنوراللهی از زبان سردار سید حمزه میرتقی
شهیدی که بعد از شهادت، به خدمت سربازی فرا خوانده شد!
نام: سید شعبان
فرزند: سید رمضان
تاریخ تولد: 1344/1/22
محل تولد: طالقان روستای اورازان
محل کار: دانشجوی علوم سیاسی
محل شهادت: دیوان دره استان کردستان
تاریخ شهادت: 1362/5/21
خاطره ای از شهید
پدر سید شعبان می گوید، وی قرار بود که مهرماه برای خدمت مقدس سربازی اقدام نماید و به همین سبب اقدام به ارسال دفترچه خدمت نموده بود، سید شعبان در تاریخ مردادماه و 2 ماه قبل از تاریخ اعزام به خدمت در حالی که به صورت داوطلب به جبهه رفته بود در دیوان دره به شهادت می رسد.
خصوصیات اخلاقی
مادر سید شعبان از خصوصیاتش فرزند شهیدش اینطور یاد می کند، پسرم از اعضای فعال بسیج بود، پسر بسیار زحمت کش، سخت کوش و قانعی بود، نماز اول وقتش هیچگاه ترک نمی شد و در انجام امور خیر همیشه پیش قدم بود، به عنوان فرزند بزرگ خانواده کمک حال پدرش بود و مدام احترام بزرگ تر خویش را نگه می داشت.
پدر شهید نیز در مورد خصوصیات اخلاقی فرزند شهیدش در تائید حرف های مادر سید شعبان فقط به همین جمله بسنده می کند که سید شعبان حق فرزندی را به طور کافی و وافی در حق ما به جا آورد. مادر شهید در ادامه ی این خاطره می گوید: پس شهادت فرزندم روزی متوجه شدم که زنگ منزلمان را می زنند وقتی به دم در رفتم متوجه شدم برای اعزام سید شعبان به سربازی آمده اند که به آنها گفتم کمی دیر آمدید پسرم چند ماه پیش به شهادت رسیده است.
آقا سید مرتضی، برادر سید شعبان در مورد وصیت نامه شهید به نقل از همرزمانش افزود: به علت حمله شبانه و عقب نشینی زود هنگام، وسایل به جا مانده از شهید مفقود شده به همین سبب وصیت نامه ای از شهید بر جای نمانده است.
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
وبلاگ شهدای روستای اورازان
خط شکنی که به شهادت رسید
شهید سید حسن میر احمدی در سال 1349 در روستای اورازان طالقان چشم به جهان گشود و خانواده ایشان در سال 1350 بنا به دلایلی به شهر کرج عزیمت کردند. آنها به مدت یکسال در حصارک زندگی میکردند و پس از آن به حصار آمدند. در سال 1355 وارد کلاس اول ابتدائی مدرسه حصار گردید و تا سال 1359 در همان مدرسه تحصیل میکرد.
در سال 1359 در بسیج محل عضو شد. تحصیلات راهنمایی خود را در مدرسه شهید یوسفی حصار گذراند. پس از آن در دبیرستان دهخدا در رشته تجربی مشغول به تحصیل شد. در دوران تحصیل دو بار به جبهه اعزام شد. بار اول در گردان یک شهداء دوره امدادگری دیده بود و در جبهه به عنوان امدادگر به منطقه شلمچه کربلای 5 اعزام گردید. پس از آن در پادگان شهید همت سید الشهداء از تاریخ 65/8/20 تا تاریخ 65/9/30 دوره آموزش های نظامی را گذراند. در همین تاریخ به صورت مجدد به جبهه به غرب ماووت در عراق اعزام گردید. 8ماه در این منطقه فعالیت میکرد و در عملیات بیت المقدس 6 به درجه رفیع شهادت نائل گردید. به گفته همرزمانش جزء دسته خط شکن و تیربارچی بود. در حین عملیات تیر خورده و زخمی شده بود، هنگام حمل به پشت جبهه مورد اصابت بمب های شیمیایی قرار گرفت. این شهید بزرگوار در تاریخ 67/2/31 در منطقه تپه شیخ محمد به درجه رفیع شهادت نائل گردید. به دلیل این که منطقه به دست عراقی ها افتاده بود. نتوانستند بدنهای شهداء را به عقب برگردانند. پس از یک ماه بدن مطهرش را به خانواده اش تحویل دادند. پیکر مطهر این شهید هم اکنون در گلستان شهدای حصار مدفون میباشد.
وبلاگ شهدای روستای اورازان
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
نام شهید سید حسین میرنورالهی
نام پدر سید ولی محمد
نام مادر سیده سلیمه
محل شهادت: فاو
بیوگرافی
شهید سیدحسین میرنوراللهی: یکم فروردین ۱۳۳۸، در روستای اورازان از توابع شهر ساوجبلاغ به دنیا آمد. پدرش سیدولیمحمد، کشاورز بود و مادرش سیدهسلیمه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هفتم اردیبهشت ۱۳۶۵، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.
وبلاگ شهدای روستای اورازان
زندگی نامه سردار شهید سید رحمت الله میرتقی
زندگی نامه سردار شهید سید رحمت الله میرتقی
شهید سید رحمت الله میر تقی در تاریخ 1337/3/1 در خانواده ای سادات و معتقد به دین مبین اسلام در شهرستان کرج دیده به جهان گشود. دوران کودکی را پشت سر گذاشت و در سن هفت سالگی برای کسب علم و دانش وارد مدرسه شد.
زندگی نامه این شهید گرانقدر به شرح ذیل است: شهید سید رحمت ا… میر تقی در تاریخ 1337/3/1 در خانواده ای سادات و معتقد به دین مبین اسلام در شهرستان کرج دیده به جهان گشود. دوران کودکی را پشت سر گذاشت و در سن هفت سالگی برای کسب علم و دانش وارد مدرسه شد و به ادامه تحصیل پرداخت. دوره های تحصیل را یکی پس از دیگری با موفقیت هر چه تمام تر به اتمام رسانید تا اینکه موفق به اخذ دیپلم در رشته مکانیک گردید و بعد از آن به کار پرداخت. در سن 20 سالگی با دختری مومنه ازدواج نمود که ثمره این ازدواج دو پسر و یک دختر می باشد.
در قیام های مردمی بسیار فعالیت می کرد تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید و شهید عزیز پس از مدتی آموزش فنی و نظامی به سپاه پاسداران پیوست و به عنوان یک پاسدار شروع به خدمت کرد.
با شروع جنگ تحمیلی میدان های پیکار را به خانواده ترجیح داد و به سوی جبهه های نبرد شتافت و به مقابله با بعثیون کافر پرداخت تا اینکه سرانجام در تاریخ 1362/1/22 در عملیات غرورآفرین والفجر یک در منطقه فکه پس از ماهها ایثار و رزم آفرینی بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نایل گردید و پیکر مطهرش در کربلای فکه به جای ماند. روحش شاد و یادش گرامی باد.
مسئوليت هاي سردار شهيد ميرتقي در دوران حضور در جبهه:
1- محقق اطلاعات ناحيه كرج در سال 58 - عضويت رسمي
2- مسئول تداركات بسيج ناحيه كرج
3- مسئول دسته رزمي جبهه سرپل ذهاب ذهاب در سال 59
4- معاون گردان حبيب ابن مظاهر (ع)
5- فرمانده گردان پياده تيپ حضرت رسول (ص) در سال 61
6- فرمانده گردان پياده ياسر - لشگر27 محمد رسول الله (ص)
* همچنین این شهید بزرگوار در عملیات های “والفجرمقدماتی” و “والفجر۱” حضور داشته اند که در هر بار با مجروحیت از ناحیه “پا” و “دست” و “فک و صورت” به پشت جبهه اعزام می شدند و سریعا قبل از بهبودی کامل مجددا درمسئولیت خودشان حاضر میشدند
وبلاگ شهدای روستای اورازان