کرامات سید مرتضی میراحمدی قسمت ششم
01 فروردین 1402
در حدود ۵۰ سال پیش من و همسرم به همراه مادر خودم و مادر زن و پدر زنم در معیت سید مرتضی اورازانی عازم سفر زیارتی مشهد مقدس گشتیم و پس از یک هفته اقامت و زیارت آماده برگشتن شدیم. در راه بازگشت در میانه های راه جهت صرف ناهار و ادای نماز در یک قهوه خانه بین… بیشتر »
1 نظر
سید مرتضی را سوار ماشین جدیدش کرد
16 آذر 1401
نذر کرده بود تا اگر ماشین جدیدی خرید سید مرتضی را سوارش کند و اورا به اورازان ببرد. مدتی از خرید ماشینش گذشت، اما فرصتی پیش نیامد تا سید مرتضی را به روستا ببرد. چند وقت گذشت. از طرف سید مرتضی تماس گرفتند که سید به رحمت خدا رفته است. به منزل سید رفتند و… بیشتر »
سید مرتضی شبیه امام رضا است
15 آبان 1401
یکی از دوستان نقل میکرد که من حدود صدبار به مشهد مقدس مشرف شدم و بار آخری که میخواستم به زیارت ثامنالحجج نائل شوم، تقریبا دو سه سال قبل از ارتحال آقا سید مرتضی بود که زیارت امام هشتم نصیبم شد. وقتی وارد حرم شدم و گنبد آقا را نظاره کردم، به دلم افتاد… بیشتر »
ماجرای سه دختر دم بخت
21 مهر 1401
سه تا دختر دم بخت داشتم و سخت کار میکردم تا عائلهام به راحتی زندگی کنند. اما نگران بودم که مبادا سن ازدواج دخترانم بالاتر برود و هیچ کس به خواستگاری آنها نیاید. یک روز به دخترانم گفتم بیایید برویم پیش سید مرتضی تا کلاهش را بگیرد و برای گشایش بختتان… بیشتر »
وضو،کلید گشایش
18 مهر 1401
نویسندهی کتاب خورشید اورازان روایت میکند که در روزهای اولی که در حال تالیف کتاب بوده است بعد از تحریر چند سطر یا نهایتا یک صفحه به خاطر وسواس و گسیختگی افکار و اندیشهاش از نوشته ها ناراضی میشد و مجبور به پاره کردن آنها میشده است. تکرار این ماجرا… بیشتر »