یادواره شهدای روستای اورازان
برگزاری یادواره شهدای روستای اورازان
رویای صادقه شهید سید نیازعلی میرمطهری
نام: شهید سید نیازعلی میرمطهری
نام پدر: سید بابا
ولادت: ۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۴/۲۷
محل شهادت: جزیره مجنون
محل دفن: طالقان روستای اورازان
🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️
رویای صادقه شهید سید نیازعلی میرمطهری
به قلم خود شهید
🔸️پدر و مادر عزیزم مرا حلال کنید. من خواب دیدم مقداری از خواب را برای شما میگویم. خواب دیدم شهید شدم عکسم را گلباران کردند عکس خودم را تماشا میکردم آنقدر قشنگ بود از دیدن عکس خود سیر نمیشدم. اما جنازه خود را ندیدم خلاصه بیدار شدم عرق از سر و صورتم می ریخت…
وصیتنامه دستنوشت شهید⬇️
عکس مزار شهید بزرگوار
شب جمعه یادی کردیم از این شهید بزرگوار. باشد که ایشان هم نزد اباعبدلله مارا یاد کنند.
شادی روح همهی شهدای اسلام از جمله شهید سید نیازعلی میرمطهری صلوات.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وبلاگ شهدای روستای اورازان
بازدید از مزار شهدای روستای اورازان گلزار شهدای امام زاده محمد کرج
کلیپ بازدید از مزار شهدای روزستای اورازان در گلزار شهدای امام زاده محمد کرج
بازسازی امام زاده سید شرف الدین و سید علاالدین
نمایی نزدیک از بازسازی امامزاده اورازان
امامزاده سید شرف الدین و سید علاالدین
طبیعت پاییزی و بکر روستای اورازان
طبیعت پاییزی و بکر روستای اورازان
تابلوی ورودی جدید روستای اورازان
تابلوی ورودی و عکس ۳۸ شهید روستای اورازان
انگور خودش میآید
زمستان سختی بود، من مشغول پارو کردن برفهای روی بام بودم. سید هم داشت حیاط را پارو میکرد. از پشت بام آمدم پایین و گفتم: اقاجان شما بفرمایید داخل زیر کرسی من خودم همه جارا پاک میکنم. و بعد از اتمام کار هردو زیر کرسی نشسته و مشغول صحبت و چای خوردن شدیم. ناگهان سید رو به همسرش کرد و فرمود: “عروسم قدری انگور نداری برایم بیاوری؟ آخر دهانم تلخ شده” و همسر در کمال تعجب گفت: آقا سید الان مگر انگور پیدا میشود؟ در این برف و بوران حتی قاطر هم نمیتواند در جاده حرکت کند. تازه فکر نکنم در شهر انگور هم پیدا شود. و سید یا لبخندی شیرین به او جواب داد.” “شک نکن انگور خودش میآید”
فردای آن روز برف بیشتری آمده بود و من مجددا مشغول پارو کردن برفها بودم که دیدم آقایی از روی قاطری سپید پیدا شدند و به سمت خانهی ما میآمدند. جلوتر که آمدم دیدم اقای رضوی زاده بازرس کل مدارس طالقان هستند که همسرشان از ارادتمندان سید مرتضی و نیز از اهالی روستای کَش طالقان بود. منزل آنها در تهران بودو گاهی برای سرکشی به طالقان میآمدند. اقای رضوی زاده از روی قاطر پیاده و شده پرسید: آقا سید مرتضی هستند؟ جواب دادم: بله الان زیر کرسی نشسته اند. سپس ایشان از من خواستند که دو جعبهی بسته بندی شده را از مردی که با قاطرهایش اقای رضوی زاده را آورده بود تحویل بگیرم و از آن من مرد تشکر کنم و بعد هردو داخل خانه شدیم.
اقای رضوی زاده پس از حال و احوال پرسی با سید گفت: من میخواهم به زیارت امامزاده سید شرف الدین و سید علا الدین بروم و زود بر میگردم. پس از اینکه اقای رضوی زاده برگشتند خطاب به همسرم گفتند: خانم پس چرا آن تبرکی هارا باز نمیکنید؟ آنهارا به سفارش همسرم جهت نذر به محضر اقا سید مرتضی از تهران اوردم. پس از بازکردن در کارتنها خانم شگفتزده و با حیرت فراوان رو به ما کرد و گفت: الله اکبر قربان جدت سید مرتضی همین دیروز بود که شما از من انگور خواستید و من گفتم که الان مگر انگور پیدا میشود. و شما فرمودید شک نکن انگور خودش میآید. حالا از لطف جدتان انگور با پای خودش به واسطهی اقای رضوی زاده آمده است.
به نقل از سید نظام میراحمدی فرزند ارشد اقا سید مرتضی میراحمدی
کرامات سید مرتضی میراحمدی قسمت چهارم
وبلاگ شهدای روستای اورازان
هرچه برای ما نذر کردهای نذر سیّد مرتضی کن
آن شب در ماهتاب دل افروز شب گوسفندان را به چراگاه برده بودیم. من از جلوی گله میرفتم و مشهدی عباس رفیعی از عقب گوسفندان میامد که ناگاه در بیابان به چاهی عمیق به طول ۱۸متر می افتد و من هرچه منتظر ماندم خبری از مشهدی عباس نشد. پس از گذشت ساعاتی با خود پنداشتم شاید خسته شده و به چادر صحرایی برگشته و یا به منزل مراجعه کرده است، به هرحال خودش میآید.
فردای آن روز وقتی اورا دیدم با گلایه گفتم: مشهدی لااقل خبر میدادی که میخواهی به منزل برگردی و مشهدی عباس چوپان در جواب با گریه گفت: ” دیشب وقتی از عقب گله می آمدم ناگاه به چاه عمیقی افتادم و در دم از هوش رفتم و پس از لحظاتی به هوش آمدم و وقتی فهمیدم که در چه مخمصهای گرفتار شدهام با خود گفتم که من در این چاه خواهم مُرد. چون نه کسی صدایم را میشنود و نه کسی از این چاه خبر دارد. پس یا ابالفضلی گفتم و دوباره از هوش رفتم. در عالم بی هوشی دیدم که سه نفر سید نورانی به سمت من میآیند که اولی که جلوتر از آن دو نفر دیگر بود قامتی بلند و رشید داشت و دومی را هم شناختم چون سید مرتضی بود اما نفر سومی را نشناختم. سیدی که جلوتر از همه بود به سمت من آمد و فرمود: هرچه که نذر ما کرده بودی، به این سید( اقا سید مرتضی) بده!” عرض کردم اقاجان من نذر حضرت ابالفضل کردهام و ایشان دوباره تکرار کردند:” گفتم که نذرت را به این سید بده” ناگهان مثل کسی که از خواب پریده باشد چشم گشودم و دیدم که در کنار چاه روی زمین افتادهام و اصلا نفهمیدم که چگونه و چه کسی مرا نجات داده است” پس از این ماجرا هردو با ذکر یا جدّ سیّد مرتضی غرق در اشک و گریه شدیم. این حکایت را تمامی اهالی شنیده اند و میدانند.
نام ابالفضل شفای دلست
ذکر گره واکن هرمشکلست
ذکر ابالفضل چه ها میکند
هرچه که درد است دوا میکند
سکهی او سکهی رایج شده
بر همگان باب حوائج شده
منبع: کتاب خورشید اورازان. به نقل از خاطرات رحیم الله ابایی و مشهدی عباس رفیعی
وبلاگ شهدای روستای اورازان
شهیدی که بعد از شهادت، به خدمت سربازی فرا خوانده شد!
نام: سید شعبان
فرزند: سید رمضان
تاریخ تولد: 1344/1/22
محل تولد: طالقان روستای اورازان
محل کار: دانشجوی علوم سیاسی
محل شهادت: دیوان دره استان کردستان
تاریخ شهادت: 1362/5/21
خاطره ای از شهید
پدر سید شعبان می گوید، وی قرار بود که مهرماه برای خدمت مقدس سربازی اقدام نماید و به همین سبب اقدام به ارسال دفترچه خدمت نموده بود، سید شعبان در تاریخ مردادماه و 2 ماه قبل از تاریخ اعزام به خدمت در حالی که به صورت داوطلب به جبهه رفته بود در دیوان دره به شهادت می رسد.
خصوصیات اخلاقی
مادر سید شعبان از خصوصیاتش فرزند شهیدش اینطور یاد می کند، پسرم از اعضای فعال بسیج بود، پسر بسیار زحمت کش، سخت کوش و قانعی بود، نماز اول وقتش هیچگاه ترک نمی شد و در انجام امور خیر همیشه پیش قدم بود، به عنوان فرزند بزرگ خانواده کمک حال پدرش بود و مدام احترام بزرگ تر خویش را نگه می داشت.
پدر شهید نیز در مورد خصوصیات اخلاقی فرزند شهیدش در تائید حرف های مادر سید شعبان فقط به همین جمله بسنده می کند که سید شعبان حق فرزندی را به طور کافی و وافی در حق ما به جا آورد. مادر شهید در ادامه ی این خاطره می گوید: پس شهادت فرزندم روزی متوجه شدم که زنگ منزلمان را می زنند وقتی به دم در رفتم متوجه شدم برای اعزام سید شعبان به سربازی آمده اند که به آنها گفتم کمی دیر آمدید پسرم چند ماه پیش به شهادت رسیده است.
آقا سید مرتضی، برادر سید شعبان در مورد وصیت نامه شهید به نقل از همرزمانش افزود: به علت حمله شبانه و عقب نشینی زود هنگام، وسایل به جا مانده از شهید مفقود شده به همین سبب وصیت نامه ای از شهید بر جای نمانده است.
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
وبلاگ شهدای روستای اورازان
نگاهی به شهید سید شمسعلی میرنوراللهی
شهید سید شمس العلی میر نور الهی در تاریخ 1337/1/1 در شهرستان طالقان در خانواده ای مذهبی ومتدین دیده به جهان گشود و دوران کودکی را در دامان مادری عفیف و مهربان و پدری زحمتکش سپری کرد.
بخشی از جزئیات زندگی شهید والامقام نورالهی به شرح ذیل است:
نام: سیدشمس علی
نام خانوادگی: میرنورالهی
نام پدر: سیدیحیی
تاریخ تولد: 1337/1/1
تاریخ شهادت:1364/11/25
آخرین مسئولیت در جبهه: جانشین فرمانده
شغل قبل از شهادت : پاسدار
شهید سید شمس العلی میر نور الهی در تاریخ 1337/1/1 در شهرستان طالقان در خانواده ای مذهبی ومتدین دیده به جهان گشود و دوران کودکی را در دامان مادری عفیف و مهربان و پدری زحمتکش سپری کرد و برای تعلیم وتعلم وارد مدرسه شد و به تحصیل پرداخت و با موفقیت هر چه بیشتر دوران ابتدائی را به پایان رساند. ولی بعدها به علت فقر مادی نتوانست تحصیل را ادامه دهد و به کار مشغول شد و بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی از انجائی که به امام عشق وعلاقه وافری داشت به فرمان او وارد سپاه شد و به دفاع از دستاورد های انقلاب پرداخت. بعد از مدتی همسری مهربان و فداکار برگزید که ثمره این ازدواج روحانی 3 پسر به نام های سید ابراهیم، سید اسمائیل و سید جبرائیل بود. همچنین در پی شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران برای دفاع از خاک پاک میهن اسلامی به سوی میدانهای نبرد شتافت. او از زن و فرزندان و خانواده چشم پوشی کرد و دفاع را واجب تر دانست و پس از ماهها مبارزه با ملحدان منافق سر انجام در تاریخ 64/11/25 در منطقه عملیاتی فاو در عملیات ظفرمند والفجر 8 بر اثر اصابت ترکش به بدن به درج رفیع شهادت نائل گردید. پیکر مطهرش در امامزاده محمد (ع) کرج به خاک سپرده شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد…
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات.
وبلاگ شهدای روستای اورازان
ماجرای سه دختر دم بخت
سه تا دختر دم بخت داشتم و سخت کار میکردم تا عائلهام به راحتی زندگی کنند. اما نگران بودم که مبادا سن ازدواج دخترانم بالاتر برود و هیچ کس به خواستگاری آنها نیاید. یک روز به دخترانم گفتم بیایید برویم پیش سید مرتضی تا کلاهش را بگیرد و برای گشایش بختتان دعایی بکند، اما آنها خجالت میکشیدند و از این خواسته سرباز میزدند تا اینکه بالاخره راضی شدند و به حضور آقا سید رسیدیم. قبل از اینکه حرفی بزنیم آقا سید مرتضی فرمودند: “بروید که دعایتان مستجاب شده و کارتان به سودی درست میشود.” خواستیم بگوییم که سیدجان ما مشکلی داریم، اما سید دوباره تکرار کرد:” همان که گفتم بروید و نگران نباشید که مشکل شما حل میشود.” سه ماه از آن جریان نگذشته بود که دخترانم یکی پس از دیگری ازدواج کردند و به خانهی بخت رفتند و الحمدلله همگی خوشبخت و موفق زندگی میکنند.
به نقل از خاطرات اقای سید شعبان میرمجیدی از اهالی روستای اورازان. کتاب خورشید اورازان
وبلاگ شهدای روستای اورازان
خط شکنی که به شهادت رسید
شهید سید حسن میر احمدی در سال 1349 در روستای اورازان طالقان چشم به جهان گشود و خانواده ایشان در سال 1350 بنا به دلایلی به شهر کرج عزیمت کردند. آنها به مدت یکسال در حصارک زندگی میکردند و پس از آن به حصار آمدند. در سال 1355 وارد کلاس اول ابتدائی مدرسه حصار گردید و تا سال 1359 در همان مدرسه تحصیل میکرد.
در سال 1359 در بسیج محل عضو شد. تحصیلات راهنمایی خود را در مدرسه شهید یوسفی حصار گذراند. پس از آن در دبیرستان دهخدا در رشته تجربی مشغول به تحصیل شد. در دوران تحصیل دو بار به جبهه اعزام شد. بار اول در گردان یک شهداء دوره امدادگری دیده بود و در جبهه به عنوان امدادگر به منطقه شلمچه کربلای 5 اعزام گردید. پس از آن در پادگان شهید همت سید الشهداء از تاریخ 65/8/20 تا تاریخ 65/9/30 دوره آموزش های نظامی را گذراند. در همین تاریخ به صورت مجدد به جبهه به غرب ماووت در عراق اعزام گردید. 8ماه در این منطقه فعالیت میکرد و در عملیات بیت المقدس 6 به درجه رفیع شهادت نائل گردید. به گفته همرزمانش جزء دسته خط شکن و تیربارچی بود. در حین عملیات تیر خورده و زخمی شده بود، هنگام حمل به پشت جبهه مورد اصابت بمب های شیمیایی قرار گرفت. این شهید بزرگوار در تاریخ 67/2/31 در منطقه تپه شیخ محمد به درجه رفیع شهادت نائل گردید. به دلیل این که منطقه به دست عراقی ها افتاده بود. نتوانستند بدنهای شهداء را به عقب برگردانند. پس از یک ماه بدن مطهرش را به خانواده اش تحویل دادند. پیکر مطهر این شهید هم اکنون در گلستان شهدای حصار مدفون میباشد.
وبلاگ شهدای روستای اورازان
وضو،کلید گشایش
نویسندهی کتاب خورشید اورازان روایت میکند که در روزهای اولی که در حال تالیف کتاب بوده است بعد از تحریر چند سطر یا نهایتا یک صفحه به خاطر وسواس و گسیختگی افکار و اندیشهاش از نوشته ها ناراضی میشد و مجبور به پاره کردن آنها میشده است. تکرار این ماجرا انقدر زیاد شده بود که نویسنده اقای مرتضی دهقان ازاد تصمیم میگیرد که دیگر ادامه ندهد و این کار را به کس دیگهای تحویل دهد.
در یکی از شبها انقدر که صفحهای را مکررا بازنویسی کرده بود و خسته شده بود با ناراحتی نوشتن را رها کرد و خوابید. آن شب در عالم رویا سید مرتضی را در کنار رودخانهای زلال و نشسته بر تخته سنگی به زیر سایهی درختان انبود مشاهده کرد. سید مرتصی با چهرهی آرام و نورانی و جسم تکیدهاش مشغول وضو گرفتن بود. بعد از اتمام وضو از روی تخته سنگ بلند شد و همان طور که دکمه پیراهنش را می بست با لبخند مهربانانه به رودخانه نگاهی انداخت و به نویسنده وضو گرفتن را یادآوری کرد.سپس به سمت رودخانه راه افتاد و به راحتی از سطح آب قدم زنان عبور کرد.
اینگونه شد که سید مرتضی به نویسنده یادآوری کرد که برای شروع کتابش با وضو باشد و این طور شد که او دیگر وسواسی نداشت و به راحتی به تالیف کتاب خورشید اورازان پرداخت.
امام رضا فرمودهاند: همانا به وضو امر شده تا چون در پیشگاه خداوند می ایستد پاک باشد.
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره برهرچه که هست
وبلاگ شهدای روستای اورازان
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
نام شهید سید حسین میرنورالهی
نام پدر سید ولی محمد
نام مادر سیده سلیمه
محل شهادت: فاو
بیوگرافی
شهید سیدحسین میرنوراللهی: یکم فروردین ۱۳۳۸، در روستای اورازان از توابع شهر ساوجبلاغ به دنیا آمد. پدرش سیدولیمحمد، کشاورز بود و مادرش سیدهسلیمه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هفتم اردیبهشت ۱۳۶۵، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.
وبلاگ شهدای روستای اورازان
جد نوزدهم سادات اورازان
جد نوزدهم سادات اورازان
شهرستان حاجیآباد آب و هوای گرم و خشک و کوهستانی دارد. فرهنگ اهالی این شهر در قسمت شمالی شهر به خاطر نزدیکی به استان کرمان با قسمت جنوبی شهر تفاوت دارد.
صنایع دستی این شهر قالیبافی و حصیربافی است و تاس کباب، آبگوشت، نان مهیاوه، آب بنه از غذاهای محلی این شهرستان است.
در شهر حاجیآباد امامزادهای به نام سید امیرنظامالدین قرار دارد که ایشان از نوادگان امام محمد باقر علیهالسلام هستند.
قصد من از این سفر و گشتن در این شهر، پیدا کردن نوادگان امام محمد باقر علیهالسلام و پیدا کردن اجدادمان است. این کار برایم بسیار هیجانانگیز است. دانستن از پیشینهی خود و تحقیق دربارهی آنها اطلاعات مارا درباره تاریخ و چگونه زیستن پیشینیانمان افزایش میدهد.
هر روستا برای خود شجرهنامهای دارد که این شجرهنامه به دست معتمد روستا است، اما گرفتن و یا امانت این شجرهنامه کار راحتی نیست، برای همین فقط با جست و جو و پرسش از بزرگان روستا، این کار از دست من بر میآمد.
طبق پیگیری و سفر به شهر حاجیآباد هرمزگان و دید و بازدید و پرس و جو، دانستم که امامزاده سید امیرنظام، جد 19 من و تمامی سادات اورازان است. اینگونه شد که نوزدهمین جدمان را از نزدیک ملاقات کردم و دستانم را به پنجرههای ضریحشان گره کردم و یک دل سیر در طول تاریخ سفر کردم.
به قلم سیده مهتا میراحمدی
بیوگرافی سید مرتضی میراحمدی
کتاب “خورشید اورازان” سیری در احوالات و کرامات سیدالعارفین و زبده السالکین سید مرتضی میراحمدی
سید مرتضی میراحمدی، مشهور به «سیدمرتضی اورازانی» به سال 1289 در روستای اورازان طالقان دیده به عالم گشود. پدر بزرگوارش «سید شریف» از سلسله شریف و نجیبی بود که عمر با عزتش را وقف عبادت و خدمت خالصانه به خلق الله کرد و مادر مکرمه اش «سید محرم بانو» نیز از زنان عفیف و سرآمد در حجب و حیاء و سید مرتضی در دامان پاک پدر و مادری اصیل و باتقوا از ایل اشراقی سادات علوی پرورش یافت و الفبای معرفت و محبت به اهلبیت (ع) را زمزمه ی زبان ساخت و قلبش را با نور ولایت، لبالب از ایمان کرد و روز به روز متعالی تر و متقی تر، نشو و نما یافت.
در ادامه با کرامات این سید عزیز در خدمتتان هستیم.
وبلاگ شهدای روستای اورازان
امامزادهای که معجزه کرد.
«سید علاءالدین و سید شرفالدین از مدینه به این دیار آمدهاند. در زمانی که املاک بالا طالقان از آن «محمود» نامی بوده است که گبر بوده ولی چوپانی مسلمان داشته. این دو برادر پنهان از صاحب املاک در همین محل درغاری دور افتاده سکونت میکنند. چوپان مسلمان هر روز گوسفندها را بکوه میبرده است. هر روز دو بز قرمز از گله جدا میشدهاند و به ان سو میرفتهاند و شب که برمیگشتهاند شیر بیشتری داشتهاند. چوپان این مطلب را میدانسته ولی نمیدانسته که چرا این اتفاق هر روز تکرار میشود و چرا شیر بزها زیاد میشود. تا روزی تصمیم میگیرد دنبال بزها برود و راز آنها را کشف کند. در نتیجه بغاری میرسد که دو برادر در آن بودهاند و از شیر بزها میخوردهاند و در ضمن به بزها برکت میدادهاند.»
«دو برادر از دیدن چوپان میترسند ولی او اطمینان میدهد که پنهان از ارباب، مسلمان است و زن مسلمانی هم دارد. زن نیز بعداً بدیدن دو برادر میرود و در تهیه آذوقه بآنها کمکها میکند گذشته از اینکه بکمک شوهرش ذهن محمود گبر را آماده میسازد و زمینه را طوری میچینند که محمود گبر برخورد آبرومندانهای با این دو برادر بکند. محمود گبر ناچار طلب معجزه میکند. و آن دو نیز مشتی ریگ در جیب خود میریزند و به صورت طلا و نقره بیرون میآورند. محمود نیز بآنان ایمان می اورد و در حضورشان اسلام را میپذیرد و املاک «اورازان» و «گیلیارد» و «خودکاوند» را به آن دو میبخشد. آن دو نفر به آبادی محل میپردازند و زاد و ولد میکنند و هر دسته از فرزندان خود را در یکی ازین سه محل سکونت میدهند. باین دلیل است که اورازان سیدنشین است و گیلیارد و خودکاوند نیز تا این اواخر که چند خانوادهٔ عام در آن سکنا کردهاند سیدنشین بودهاست.»
هرساله تعداد زیادی از مسافرین برای گرفتن حاجات به این امامزاده میایند و امام زاده سید علاالدین و سید شرف الدین بسیار حاجت میدهد.
وبلاگ شهدای روستای اورازان
مردم اورازان به چه زبانی سخن میگویند؟
اورازان روستایی واقع در بخش بالا طالقان، شهرستان طالقان که در استان البرز واقع شده است. جلال آل احمد نویسندهٔ مشهور ایرانی، کتابی به نام اورازان در وصف روستای پدری خویش نوشته است که در آن به شرایط جغرافیایی، آداب و رسوم، زبان تاتی و سایر مشخصات مردمان این روستا و شهرستان طالقان اشاره کرده است.
مردم اورازان به زبان تاتی سخن میگویند.آرامگاه دو تن از نوادگان امام محمد باقر(ع) به نام های سید علاءالدین و سید اشرف الدین در این روستا قرار دارد. این دو تن که در محل به “معصوم زاده” معروفند، جد بزرگ اکثر سادات اورازانی میباشند.بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵ جمعیت آن ۱۶۵ نفر بوده است.
وبلاگ شهدای روستای اورازان
جلال آل احمد اورازانی
جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد، فرزند سید احمد حسینی طالقانی در سال ۱۳۰۲ در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد. اصالت جلال به طالقان روستای اورازان بر میگردد. جلال یکی از مشاهیر روستای اورازان است.
پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، پس از ختم تحصیل دبیرستانی، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمد تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت.
دانلود رایگان کتاب اورازان نویسنده جلال آل احمد روی عکس کلیک کنید 👇👇👇
وبلاگ شهدای روستای اورازان
گردوی اورازان
یکی از میوههایی که در روستای اورازان به فراوانی یافت میشود و در البرز و سایر استانها معروف است گردو ست. در زبان اورازانی به گردو ( جُوز ) گفته میشود. جُزهای اورازان یکی از مرغوبترین گردوهای ایران است.
تصویری که مشاهده میکنید گردوهای تازه برداشت شده است. تازه و خوش خوراک.
وبلاگ شهدای روستای اورازان